داغونم....
- سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۱۹ ب.ظ
- ۱۳ نظر
خدایی خیلی زور داره بعد این همه فیزیک خوندن سر این استرس لعنتی امتحانتو خراب کنی...
امروز زنگ آخر امتحان فیزیک داشتیم، با اینکه حتی منبع سوالاتم معلوم بود و من تقریبا اکثر سوالارو حل کرده بودم، باز سر امتحان این استرس لعنتی اومد سراغم، ساعت 12:45 امتحان شروع شد و هفت تا سوال بود که تا ساعت 2 وقت داشتیم، یکی از سوالا دو تا رادیکال زیر هم میفتادن منم از همونجا استرس گرفتم که نکنه جوابم اشتباه باشه، دیگه از اونجا شروع شد، بعدشم یکی دیگه از بچه ها ساعتای 1:10 رفت برگشو داد استرسم شدید تر شد و دیگه کلا تمرکز و خلاقیت لازم برا حل مسئلم همه به هم ریخت...
ساعت 1:15 گریم گرفت، خیلی اعصابم خرد شده بود، با اینکه سه چارتا سوال رو هم ننوشته بودم رفتم برگم رو دادم...
واقعا دیگه نمیتونستم فکر کنم...
واقعا نمیدونم چرا اینطوری میشم، سر امتحانای حفظیم این مشکل وجود نداره ولی سر امتحانات محاسباتی دیگه همه چی واسم بهم میریزه، اصن انگار قدرت تفکر رو ازم میگیرن...
بعدم اومدم خونه با خانواده صحبت کردم قرار شد برم مشاوره...
هییی، خدا...
آخرشم شدم 4.5 از 10 که البته دبیرمون لطف کرد دعوت ولیم نکرد، حالا من مشکلی با دعوت ولی هم ندارم چون خودم رو که میشناسم اعصاب خردیم از این استرس لعنتیه...
الانم که دیگه اصن خیلی داغون شدم انگار انگیزه درس خوندن و زندگی کردن رو کلا از دست دادم...
تا ببینیم چی میشه...
انشاءالله یه روزی میامو میگم این مشکلم حل شد...
انشاءالله...
امروز زنگ آخر امتحان فیزیک داشتیم، با اینکه حتی منبع سوالاتم معلوم بود و من تقریبا اکثر سوالارو حل کرده بودم، باز سر امتحان این استرس لعنتی اومد سراغم، ساعت 12:45 امتحان شروع شد و هفت تا سوال بود که تا ساعت 2 وقت داشتیم، یکی از سوالا دو تا رادیکال زیر هم میفتادن منم از همونجا استرس گرفتم که نکنه جوابم اشتباه باشه، دیگه از اونجا شروع شد، بعدشم یکی دیگه از بچه ها ساعتای 1:10 رفت برگشو داد استرسم شدید تر شد و دیگه کلا تمرکز و خلاقیت لازم برا حل مسئلم همه به هم ریخت...
ساعت 1:15 گریم گرفت، خیلی اعصابم خرد شده بود، با اینکه سه چارتا سوال رو هم ننوشته بودم رفتم برگم رو دادم...
واقعا دیگه نمیتونستم فکر کنم...
واقعا نمیدونم چرا اینطوری میشم، سر امتحانای حفظیم این مشکل وجود نداره ولی سر امتحانات محاسباتی دیگه همه چی واسم بهم میریزه، اصن انگار قدرت تفکر رو ازم میگیرن...
بعدم اومدم خونه با خانواده صحبت کردم قرار شد برم مشاوره...
هییی، خدا...
آخرشم شدم 4.5 از 10 که البته دبیرمون لطف کرد دعوت ولیم نکرد، حالا من مشکلی با دعوت ولی هم ندارم چون خودم رو که میشناسم اعصاب خردیم از این استرس لعنتیه...
الانم که دیگه اصن خیلی داغون شدم انگار انگیزه درس خوندن و زندگی کردن رو کلا از دست دادم...
تا ببینیم چی میشه...
انشاءالله یه روزی میامو میگم این مشکلم حل شد...
انشاءالله...
- ۹۴/۰۸/۰۵