در جمع دوستان (2)
- دوشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۵۹ ق.ظ
- ۰ نظر
خوب در قسمت قبل تا آنجا گفتم که برای نماز صبح بیدار شدیم.پس از به جا آوردن نماز صبح رفتیم که اصطلاحا بگیریم بخوابیم.ولی کو خواب؟
ماشاالله بچه ها اینقدر سر و صدا کردن که هیچ کی نتونست بخوابه.لوده بازی دوستان آنچنان اوج گرفته بود که فقط آقای طائب توانست بخوابد.تا این که صبح ساعت 6 در هوای بسیار دل انگیز بهاری رفتیم با پنج، شیش تا از بچه ها فوتبال بازی کنیم که بازی باز هم با شکست همراه بود.خلاصه اینقدر گرسنه بودیم که رمق دویدن نداشتیم.لذا به اتاق برگشتیم و بعد از نیم ساعت حرف زدن از فرط خستگی خوابمون برد.تا اومدیم از خواب لذت ببریم یکی از بچه ها که به دلیل سر و صدای ما نتونسته بود درست حسابی بخوابه جهت انتقام با پارچ آب شروع به بیدار کردن ما می کرد.
ما هم مدام بالشت ها را به سویش پرت می کردیم ولی دیگر از خواب خبری نبود.پس رفتیم صبحانه که پنیر بود رو میل کردیم و بعدش یکم سخنرانی کردند که در مورد تقسیم وظایف کانون بود.من رو هم در قسمت علمی و درسی گذاشتند.خلاصه بعد از سخنرانی رفتیم والیبال بازی کردیم که با اختلاف 2 امتیاز باختیم.سپس نماز ظهر و ناهار.بعد ناهارم که توی اتاق بودیم و با موبایل بازی می کردیم که اومدن گفتن وسایلو جمع کنین تختا رو مرتب.
ماهم ساخته و پرداخته کردیم کارو و جلسه نهایی رو گذاشتند و بعدش هندوانه قاچ کردند دادند.ماهم بعد خوردن میوه رفتیم چندتا عکس هنری گرفتیم با بروبچ.سپس رفتیم سوار اتوبوس شدیم که همه از فرط خستگی خوابشون برد.ماهم دیدیم مجالی نیست گرفتیم خوابیدیم و موقعی که بیدار شدیم دیدیم جلوس مسجدیم.پیاده شدیم و از دوست خوبم حمیدرضا تیماچی و نوید منظمی خداحافظی کردم و به خونه برگشتم.
در ادامه مطلب هم چندتا عکس از اردو گذاشتم.خوشحال میشم نگاهشون کنید.
در کل اردوی خوبی بود و برای بازیابی روحیه مون خوب بود.خدا رو شکر که سالم برگشتیم...