آرامکی :)

به آرامی خدا..

آرامکی :)

به آرامی خدا..

آرام باش، مثل دریا!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

در جمع دوستان (2)

خوب در قسمت قبل تا آنجا گفتم که برای نماز صبح بیدار شدیم.پس از به جا آوردن نماز صبح رفتیم که اصطلاحا بگیریم بخوابیم.ولی کو خواب؟

ماشاالله بچه ها اینقدر سر و صدا کردن که هیچ کی نتونست بخوابه.لوده بازی دوستان آنچنان اوج گرفته بود که فقط آقای طائب توانست بخوابد.تا این که صبح ساعت 6 در هوای بسیار دل انگیز بهاری رفتیم با پنج، شیش تا از بچه ها فوتبال بازی کنیم که بازی باز هم با شکست همراه بود.خلاصه اینقدر گرسنه بودیم که رمق دویدن نداشتیم.لذا به اتاق برگشتیم و بعد از نیم ساعت حرف زدن از فرط خستگی خوابمون برد.تا اومدیم از خواب لذت ببریم یکی از بچه ها که به دلیل سر و صدای ما نتونسته بود درست حسابی بخوابه جهت انتقام با پارچ آب شروع به بیدار کردن ما می کرد.

ما هم مدام بالشت ها را به سویش پرت می کردیم ولی دیگر از خواب خبری نبود.پس رفتیم صبحانه که پنیر بود رو میل کردیم و بعدش یکم سخنرانی کردند که در مورد تقسیم وظایف کانون بود.من رو هم در قسمت علمی و درسی گذاشتند.خلاصه بعد از سخنرانی رفتیم والیبال بازی کردیم که با اختلاف 2 امتیاز باختیم.سپس نماز ظهر و ناهار.بعد ناهارم که توی اتاق بودیم و با موبایل بازی می کردیم که اومدن گفتن وسایلو جمع کنین تختا رو مرتب.

ماهم ساخته و پرداخته کردیم کارو و جلسه نهایی رو گذاشتند و بعدش هندوانه قاچ کردند دادند.ماهم بعد خوردن میوه رفتیم چندتا عکس هنری گرفتیم با بروبچ.سپس رفتیم سوار اتوبوس شدیم که همه از فرط خستگی خوابشون برد.ماهم دیدیم مجالی نیست گرفتیم خوابیدیم و موقعی که بیدار شدیم دیدیم جلوس مسجدیم.پیاده شدیم و از دوست خوبم حمیدرضا تیماچی و نوید منظمی خداحافظی کردم و به خونه برگشتم.

در ادامه مطلب هم چندتا عکس از اردو گذاشتم.خوشحال میشم نگاهشون کنید.

در کل اردوی خوبی بود و برای بازیابی روحیه مون خوب بود.خدا رو شکر که سالم برگشتیم...

در جمع دوستان (1)

خوب هر ساله با فرارسیدن تابستان مراکز فرهنگی و تربیتی اقدام به برگزاری اردوهای تابستانه می کنند که مسجد محله ما هم از این حیث مستثنا نیست.

حدود 2 روز پیش از اردو دوست خوبم آقای علی مقدسی زنگ زد به من و جریان یک اردوی یک روزه رو با من در میان گذاشت.من هم که خیلی وقت بود برای این موقعیت دلم تنگ شده بود نشنیده با تشکر اعلام حضور کردم.خوب در ظهر گرم روز چهارشنبه ساعت 3 به مسجد رفتیم که تا آمدن توبوس و راه افتادنش حدود یک ساعتی از وقت ما گرفته شد.

البته در این مدت هم در مسجد پخودمان را با بازی بدمینتون سرگرم کردیم.ساعت 4 بود که به راه افتادیم و تا شهرستان گلمکان در آن اتوبوس وصف ناپذیر تنها چیزی که پیدا میشد گرما بود.به هر حال زمانی که به آنجا رسیدیم ظاهرا جشنواره سپاه هم در اردوگاه تمام شده بود و ما را با آغوشی گرم پذیرفتند.سپس ما را به اتاقی که خود به دو اتاق تقسیم می شد فرستادند که بزرگسالان و جوانان در یک اتاق و ما را که ظاهرا هنوز در دوران طفولیت را به سر می بردیم در اتاق مجاور آن ها سکنت گزیدیم.با ورود به اتاق لبخند بر لب دوستان گرد آمد که تخت ها دو طبقه است و مجال برای کخ ریزی بسیار!

دیری نپایید که مارا برای یک سخنرانی 20 دقیقه ای گرد هم آوردند.آقای طائب(سرپرست جلسه) حول مطلب "جدیت" سخن گفت و ما به ناچار گوش فرا دادیم و هرچه گفت از آن گوش بدر دادیم.سپس برای یک فوتبال حسابی شروع به تیم کشی کردیم که نتیجه آن بازی نفس گیر چیزی جز شکست برای ما به ارمغان نیاورد.سپس برای برگزاری نمار جماعت به امامت خود حاج آقای طائب وضو گرفتیم که البته به دلیل شکسته بودن نماز لبخند بر لبان دوستان موج می زد.لذا نماز را به جا آوردیم و تا موقع آماده شدن شام که یک فلافل حسابی بود بدمینتون بازی کردیم و به دنبال جن رفتیم که البته به دلیل تاریکی بیش از حد اردوگاه اینبار ترس در دل ها موج می زد.البته ناگفته نماند توصیفات دوستان از رئیس جن ها ترس را دوچندان می کرد.

پس از صرف شام لوده بازی باره دیگر در میان یاران اوج گرفت.آنچنان که دوستان طوری رفتار می کردند که گویا قسم خورده اند امشب خواب را بر یکدیگر حرام کنند.لذا برای استفاده مفید از این زمان به مکان تخت آقای طائب رفتیم و با ایشان مجادله و مباحثه دینی کردیم که ظاهرا مخالفت های مکرر من بر مذاق ایشان خوش نیامد!

تا ساعت دو بامداد سرگرم مباحثه بودیم که احساس خواب کمی بر من فشار آورد و پس از خداحافظی به تخت خود رفتم که دیدم یکی از دوستان در مکان من خوابیده است.پس به تخت کناری او رفتم تا مگر بشود تا نماز صبح یک ساعت خوابید که البته دوستان با لوده بازی هایشان تا نیم ساعت بعد یعنی ساعت 2:30 خواب را آب کرده بودند.تا آمد خوابم گرم شود صدای دوستان را شنیدم و موبایلم را در دستانشان دیدم.آقای طائب هم که می رفت میاد می گفت پاشید اذان صبح است.من هم در ادامه مخالفت هایم با همان بدن نمیه جان و افتاده گفتم:این دین اسلام هم که چه دین سختی است مدام باید نماز بخوانی.که ایشان با نیشخندی مرا قبضه کردند.

تا همین جایش را داشته باشید بقیه را بعدا می نویسم.

آتش سوزی گسترده ای که از صبح ۳۰ خرداد ۹۲ در جنوب ایالت کالیفرنیا آغاز و محدوده ای جدود ۳۰ کیلومتر از  جنگل های این ایالت را سوزاند. شروع  این آتش سوزی که وزش باد عامل آن بود از ایالت آریزونا  به این محل ورود و تاکنون موجب سوخته شدن حداقل ۲۰۰ منزل مسکونی در این منطقه شده است.

مشاهده تصاویر به صورت فلش آنلاین

میلاد حضرت مهدی(عج) بر تمام شیعیان جهان مبارکباد...

پوستر نیمه شعبان

طراحی:امیررضا شهابی

چند ویژگی جدید Adobe Dreamweaver CC

امروز قصد دارم چند ویژگی جدید نرم افزار Adobe Dream CC رو که به تازگی منتشر شده بازگو کنم.

خداحافظ Adobe CS، سلام Adobe CC

شرکت ادوبی به تازگی در کنفرانسی به نام MAX  از تغییرات جدید و چشمگیری رونمایی کرد. در این کنفرانس شرکت ادوبی با تغییراتی بزرگ و اساسی در محصولات خود از CS خداحافظی کرد و خود را وارد دنیای CC کرد. CC مخفف Creative Cloud است.

نوشته ای زیبا از دکتر علی شریعتی

نوشته ای زیبا از دکتر علی شریعتی
مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آنان را ببخش .
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش .
اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.
اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش .
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش .
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش .
نیکی های درونت را فراموش می کنند،ولی نیکوکار باش .
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد،
ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند” است نه میان تو و مردم .

اعلام نمرات نوبت دوم

به نام خدا

خوب بالاخره خدا رو شکر معدل ها اعلام شد و بنده حقیر با معدل 19.14 پذیرفته خرداد شدم.البته جای شکرش باقی است که تجدیدی نیاوردم و تنها نمره ی بد من ریاضی هستش با نمره 13 خنثی.

البته همین که از آینه به آینه تجدیدی رد شدم خیلی خوشحالم و تا عمر دارم خدا را سپاسگزارم.

به امید ایران سربلند...

دنیای مجازی و شبکه های اجتمائی

امروزه شبکه های اجتمائی بسیاری به وجود آمده که نامبردن آن ها آسان نیست.البته گرچه شبکه های اجتمائی هم مانند دیگر سایت ها غول هایی دارند که بزرگترین آن ها فیس بوک و در ادامه شاید بتوان توییتر و گوگل پلاس را نام برد.شما در شبکه های اجتمائی محدودیتی ندارید و هرچه را که بخواهید می توانید بر زبان جاری کنید که البته این در شبکه های اجتمائی خارجی ممکن است و خدا را شکر هنوز در شبکه های اجتمائی ایرانی مدیران حضور دارند.

شما وقتی وارد یک شبکه اجتمائی می شوید باید قید تمام حریم شخصی خود را بزنید که این واقعا نگران کننده است.هر کسی به راحتی به خود اجاز می دهد برای شما پیام دوستی ارسال کند و شما در معرض انواع خطرها قرار دارید.تا زمانی که در یک شبکه اجتمائی مانند فیس بوک هستید باید تمام خطرات آن را به جان بخرید.شما هم یک انسان هستید و ممکن است گمراه شوید، به گروه های مجازی دعوت شوید که مناسب نباشند و ده ها خطر دیگر.

عموما انسان ها با چهره واقعی شان در دنیای مجازی حاضر نمی شوند.آن ها خوب می دانند دوست یابی در دنیای مجازی مستلزم یک چهره دوست داشتنی است.شما چه می دانید.شاید من یک دختر باشم!از کجا مطمئن هستید من عکس واقعی خودم را در وبلاگم قرار داده ام؟؟اصلا از کجا معلوم من سنم را درست گفته باشم!؟

شما نمی توانید هیچ چیز را 100 درصد درست بدانید.شما تنها با یک صفحه روبرو هستید که شخص نویسنده اسمش را خودش وارد کرده و سایت پذیرفته، عکسش را خودش آپلود کرده و جنسیتش را هم خودش انتخاب کرده.این کجایش اطمینان پذیر است؟اصلا مگر سایت رفته در خانه شخص تا اهراز هویت شود؟اما متاسفانه انسان های زود باوری هم وجود دارند که شخصیت افراد را به آسانی می پذیرند و باور می کنند.

بگذارید برایتان یکی از خاطراتم در این زمینه را تعریف کنم.وبلاگی بود با عنوان "پسری با یک چشم و یک پا" که داستان زندگی اش در وبلاگش چنین شرح داده بود:

در چند سال پیش مادر و پدرم در اثر یک تصادف کشته شدند و من هم در اثر جراحات وارده یک چشم و یک پایم را از دست دادم!و هم اکنون با مادر بزرگم زندگی می کنم.

تازه جالب است بدانید که وی یک عکس هم از خودش گذاشته بود که نشان می داد یک چشم و یک پایش از دست رفته بود.خدا می داند در طول 5 سال که این وبلاگ را داشت اشک چند انسان زو دباور را در آورده بود(به نقل از نظرات وبلاگ).

فکر می کنید چه شد؟بعد از 5 سال برگشت گفت دروغ گفتم!!!

حال خوب می بینید که دنیای مجازی علاوه بر خوبی ها کاستی های زیادی دارد که باید در آن هوشیار بود تا در آن موفق بود.

نقدی بر سایت های تبلیغات کلیکی

امروزه شاهد تشکیل بسیاری از سایت ها در زمینه تبلیغات کلیکی هستیم که در اسامی ها واژه "باکس" اکثرا مشاهده می شود.این سایت ها با هدف درآمدزایی و با شعار "چندین برابر کردن سرمایه شما" به وجد آمده اند.

طرز کار این سایت ها بدین گونه است که شما باید بر روی تبلیغات آن ها کلیک کنید و تا زمانی معین به آن نگاه کنید (حداکثر 90 ثانیه).سپس سایت به شما مبلغی که بستگی به زمان تبلیغ دارد پرداخت می کند.حد اکثر مبلغی که من دیده ام 150 ریال یا 15 تومان است! البته شاید با خود بگویید حداکثر 20 تبلیغ آن سایت برای نمایش دارد که این فقط هدر دادن زمان خودمان است، اما اگر در چند سایت ثبت نام کنید درآمدی نسبتا خوب نسیب شما خواهد شد.شاید با خودتان بگویید مگر سایت دلش سوخته که به ما پول بدهد... اما نخیر، سایت از تبلیغ دهندگان پول خوبی دریافت می کند که در مقابل پول داده شده به ما خیلی زیاد است.

اگر بخواهیم نقاط قوت این سایت ها را بررسی کنیم باید بگویم این سایت ها همگی درآمدی مانند یک دیگر برای ما به ارمغان می آورند.که البته این سایت بعضا مفید واقع می شوند.

و اما نقاط ضعف... این سایت ها تقریبا همگی به یک نفر تعلق دارد.اما بعضی سایت ها مستقل هستند.یکی از مشکلاتی که این سایت ها دارند به بعضی از کاربران پولشان را نمی دهند و یا بسیار منتظرشان می گذارند.

و اما اگر بخواهیم در یک چشم به این سایت ها بنگریم، شما اگر وقت بیکاری بسیار زیادی دارید می توانید درآمد خوبی از این سایت ها بدست آورید.هرگز با چشم این که این سایت ها وقت کمی از شما می گیرند وارد این سایت ها نشوید زیرا ممکن است نتیجه دلخواه شما حاصل نشود.